کد مطلب:149213 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:276

نمونه ی 2
درباره ی این ماجرا كه قاصدی از قاصدهای كوفه برای ابا عبدالله نامه آورده بود این طور نقل كرده اند - یعنی این طور بسته اند، تحریف و جعل كرده اند - كه آمد خدمت آقا جواب خواست، آقا فرمود: سه روز دیگر بیا از من جواب بگیر. سه روز دیگر كه سراغ گرفت، گفتند آقا امروز عازم به رفتن اند. این هم گفت: پس حالا كه آقا بیرون می روند. من بروم جلال و كوكبه ی پادشاه حجاز را ببینم كه چگونه است؟ رفت دید آقا خودشان روی یك كرسی مثلا مرصعی نشسته اند، بنی هاشم روی كرسیهای چنین و چنان نشسته اند، بعد محملها و عماریهایی آوردند، چه حریرها، چه دیباجها، چه چیزها در آنجا بود! بعد مخدرات را آوردند با چه احترامی سوار این محملها كردند. اینها را می گویند و می گویند، بعد می گویند اما عصر روز یازدهم اینها كه چنین محترمانه آمدند، آن وقت دیگر چه حالی داشتند!

حاجی نوری می گوید: این حرفها یعنی چه؟! این تاریخ است، امام حسین در حالی كه بیرون آمد این آیه را می خواند: «فخرج منها خائفا یترق» [1] یعنی خودش را در این بیرون آمدن تشبیه می كرد به موسی بن عمران در وقتی كه از فرعون فرار می كرد و [از شهر] بیرون می آمد «قال عسی ربی أن یهدینی سواء السبیل» [2] یك قافله ی بسیار بسیار ساده ای حركت كرده بود. مگر عظمت ابا عبدالله به این است كه یك كرسی مثلا زرین برایش گذاشته باشند؟ یا عظمت خاندان او به این است كه سوار محملهایی شده باشند كه آنها را از دیباج و حریر پوشانده باشند، اسبهایشان چطور باشد، شترهایشان چطور باشد، نوكرهایشان چطور باشند؟! كجا بوده یك چنین چیزهایی؟!

حالا من به طور نمونه بعضی از قضایایی را كه در كربلا نسبت می دهند، عرض می كنم.


[1] قصص / 21.

[2] قصص / 22.